به گزارش مشرق،«مردن در آب مطهر» فاصله زیادی با یک اثر سینمایی استاندارد دارد؛ فیلم کوتاهی است که بیخود و بیجهت کش آمده است، اما قبل از آنکه به موارد ساختاری اثر بپردازیم باید به مضمون اثر بپردازیم. برادران محمودی این بار هم مثل همیشه فیلمی با محوریت افغانها ساختهاند، اما چرایی محل رخداد اتفاقات در ایران مشخص نیست.
برادران محمودی دوست دارند روی نقاط منفی انگشت بگذارند و جالب است که در این روند نه به ملیت خود رحم میکنند و نه به ملیت کشوری که میزبان آنهاست. از فیلم اول یعنی «چند متر مکعب عشق» که کاملترین فیلم برادران محمودی بود تا همین اثر آخر انگار قصد آنها سیاهنمایی ایران و ایرانی است. در فیلم «مردن در آب مطهر» هم نوید محمودی ایران را به زندانی تشبیه کرده که همشهریان او در آنجا گیر افتادهاند.
گویی آنها از بهشت افغانستان به جهنم ایران! مهاجرت کردهاند. در چند فیلم قبلی محمودیها هم مهاجرت غیرقانونی از ایران نشان داده شد، اینکه چرا فیلمساز محل مهاجرت را مثلاً ترکیه نشان نمیدهد جای سؤال دارد. فیلمساز خبر ندارد چند افغان دکتر و مهندس تحصیلکرده یا تاجر و کاسب در ایران زندگی میکنند؟ فیلمساز هر بار میخواهد چهره ایران و پایتخت را زشت و خشن نشان بدهد، نشانههای این زشتی از جامعه ایرانی و آدمهایش بروز پیدا میکند.
بیشتر بخوانید:
سایه سنگین فانتزیهای امنیتی بر سر «خانه امن»/ چگونه کارگردان در نقش «منجی» ظاهر میشود؟!
گویی زشت نشان دادن ایران یک تکلیف است که با هر فیلم باید تکرار شود. در «هفت و نیم» هم این رویکرد به شکلی غلیظ دیده میشد، اما در این اثر شکل پرداخت به مهاجرت و نگاه نویسنده و فیلمساز به جامعه ایران با چگالی بیشتری ساخته شده است. از آنجا که چشم برادران محمودی همیشه به جشنوارههای خارجی است، قطعاً به دیده شدن این فیلم در خارج از کشور فکر میکنند.
تهران جایی است که هیچ نشانهای از پیشرفت شهری و انسانی در آن به وجود نیامده است؛ یک ناآبادی بدتر از افغانستان. گویی برادران محمودی دوست دارند ایران همینی باشد که در آثارشان ترسیم میکنند. نوید محمودی دوربینش را به پایین و حاشیه شهر برده و هر آنچه تیره و تار بوده را انتخاب کرده است تا قابهایش را با آنها تزئین کند و ایرانیها را قاچاقچی انسان نشان دهد. این فیلم نمیتواند از شعارهای منسوخ شده فراتر برود.
نگاه فیلمساز به نشان دادن سیاهیهاست و ما با اثری ناتوان و بلاتکلیف مواجهیم؛ اثری که نه شروع دارد نه وسط و نه پایان. چند بازیگر دارد (که بدترین بازیهایشان است) که حتی نمیتوانند یک تیپ ساده باشند. به فیلم برگردیم از حامد و رونا چه میدانیم؟ فقط چند دیالوگ احساسی غلو شده با میزانسنی شلخته در کابین اتوبوس و بعد، آن انبار که فیلمساز تأکید فراوان به زنجیر کشیدن آنجا توسط یک ایرانی برای دریافت پول و آزادی آنها دارد، در ادامه هم دادن آن دستبند توسط رونا به حامد منطق عشق نیست چراکه ما هیچ از رابطه آنها نمیدانیم و این به دلیل شروع نابجای فیلم است.
مسئله فیلمساز رابطه رونا و حامد نبوده، برای همین در همان سکانس اول دیالوگهای چند افغان برای زندگی بهتر در اروپا اولویت داشته است، این زندگی بهتر در اروپا یعنی چه؟ فیلمساز توضیحی نمیدهد که این چند افغان چه زندگیای در افغانستان داشتهاند و حالا اضافه کنید که گذرگاه آنها به اروپا، ایران است و آن شکل سیاه و چرکی که از ایرانیها نشان داده میشود دهنکجی برادران محمودی است که هزینه تولید آثارشان را از ایران میگیرند، اما چشم به سیاهنمایی ایران در جشنواره خارجی دارند و بدانید که هدف فیلمساز از «مردن در آب مطهر» ایران نیست. به لوگوی فیلم دقت کنید صلیب جای (آ) را گرفته است. رونا در سکانس آخر در کانال گِل آلودی پیدا میشود و بعد چشم حامد به کتاب مسیح در کیف رونا میافتد. اساساً فیلمساز به افغانها هم رحم نکرده و آنقدر شرایط زندگی در افغانستان را بغرنج میداند که نشان میدهد یک افغان برای رسیدن به اروپا تغییر دین میدهد.
فیلمساز گویی با ملیت خود هم مشکل دارد و حتی با دین و مرام مردم خود. این شبهفیلم یک اثر گزارشی است که فقط طرح موضوع میکند، آن هم به نفع دیده شدن در جشنوارههای خارجی، نه داستان میتواند بگوید و نه فضا و شخصیت بسازد. دوربین روی دست باعث شده نابلدی فیلمساز در خلق مواردی که گفته شد لو برود. این وطنفروشی و نشان دادن آن با سیاهترین شکل ممکن قطعاً باید مورد بازنگری قرار بگیرد که فارابی یا هر ارگان دولتی دیگر چرا باید سرمایه یک چنین اثر ضدایرانی را تأمین کند.
منبع: روزنامه جوان